• گالریگالری


     
       پرتره مستند اجتماعی منظره و طبیعت
    ایران
    ابنیه تاریخی
    انتزاعی

  • نقد عکس
    -
  • تماس با منتماس با من


    info@hazratiphotography.com



    masi.hazrati@yahoo.com
  • رویدادهارویدادها
En Fa
نقدی از: محمد جواد کشاورز
تعداد بازدید: 2405
 


بی ربط نوشت:

تحریفی در دل تخیلات!


و آن حضرت شامل و آن شیخ کامل و آن منور النفوس و متشبه به ذات الصدور و آن حضرت والا، مولانا جلال الدین محمد، روزی در بازار بلخ همی شدی و آفاق سیاحت نمودی و خلق به گرد او همی جمع آمدی و حال ها رفتی و حاجات آمدی و چون نزول اجلال نمودی بر صفه‌ای، جمله کرامات نمودی و فرمودی اجابت کلامی کای پیر و مراد ما که انسان کامل چون بودی و خصال آن نیکو جمال و آن احسن الخالقین که حضرت حق فرمودی.

شیخنا به سخن آغاز کردی و از صفات می فرمودی  که آن را نخواهی یافت در همه عالم که چون صائقه ای بود که آمدی و شدی و امروز همگی دد و دیوانیم و آفاق را همه سیاحت کنی مانندش نظیری نیابی که آن دم از میان جمع غلامی تازه رشید و نیکو خصال بانگ برآوردی کای شیخ خواهی تو را از مردمانی خبر دهم که در حال دیگران غم نخوردی و حال خویش را غنیمت ندانستی و در هنگامه بلا جانب احتیاط در نگرفتی و سخت کارها نمودی و گرفتار حاکمانی شدی خناس تر از خویش که در ناراستی و ناپاکی سرآمد زمان خویش بودی و اخلاق خلق به ایشان شدی و ندانی که آن پیغمبر خاتم سید الرمیل فرمود الناس علی دین ملوکهم!

و تو را خبر دهم، زمانه ای را که مدهوش شوی که بدانی رحم و شفقت از میان خلق شدی و آنان که بضاعتی در حال خود بودی و فخر ها فروختی و فرودستان به حال قلندران غبطه خوردی همی!

مرگ چهره عالمی گشتی و هیچ کس را حیرتی نبود و هراسی نباشد و آن طاعون سیاه را تلاشی درنیفتد تا رخت بربندد از آن دیار که همه حال خویش را مغتنم دانند و به حال خلق هیچ توجهی نکنند... و این مردمان را سروری باشد همی بر آنان که ایشان را هنوز انسانیتی است و آن زمانیان را وهمی و خیالی!

شیخنا که این جملات استماع کردی صیحه ای زدی و از بالای صفه بر زمین هبوط نمودی و از هوش همی رفتی و ساعتی به این حال بودی و چون به هوش آمدی بر چهره ها نظر افکندی و آن صورت همچون ماه و جبین بیضای شمس تبریزی را بدیدی و برخاستی ملتمسانه جامه اش بگرفتی به دنبال خویش کشیدی و بر حجره مسجد اعظم شدی و چهل شبانه روز در حجره بماندی و سخن ها کردی و نکته ها شنیدی که هیچ کس بر آن سر گفتار دست نیازیدی و جز برای تجدید وضو خارج نگشتی و هیچ تناول ننمودی!

و چله که سرآمدی بناگاه بیرون شدی و  همه خلق حیران دیدی، پس حمد پروردگار کردی و سروده ای آغاز نموده چنان که به حال خویش نبودی و کلمات از ضمیر خویش نبودی پس به میانه که رسیدی بانگ برآوردی:


زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام       
مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر   
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما     
گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست


و جملگی همه خلق حیران و سرگشته شدی که این چه حکایت است...

پس حضرت مولانا دیگر هیچ نگفتی مهار استر بگرفتی و به اکرام ضیف خویش را سوار بکردی و به طریق خویش راهی نمودی و آنگاه به سرای خویش شدی!



به تاریخ بیست و هفتم شهریور ماه سنه نود و نه سده چهارده هجری شمسی



فرمت عکس: رنگی
قاب بندی: عمودی
عنوان: جهان کرونایی ( فریمی از مجموعه عکس)

مقدمه:


انسان عصر مدرنیته آنچنان در فتوحات و کشفیات خود غرق بود که گوی فراموش کرده بود که هنوز از گوشت و پوست ساخته شده و این اندام حیاتی همواره در برابر ناملایمات بشری نازک اندیش و زود پریشان است و سخت تر برخورد می کند با آنچه که نمی داند چیست! و یکباره در نیمه قرن 21 در میان تفاخر به منتهای هر علمی و دانشی و پیشرفت در عمیق ترین و دور ترین نقطه های دست نیافتنی کهکشان و ریزترین و ندیدنی ترین ذرات موجود، هر چه را که به آن افتخار می کند به سخره بگیرد و تمام قرار داد های اخلاقی و دستوری اش را نابود کند که با عصر قرون وسطی و همه گیری آبله و طاعون و وبا برابری کند! میلیون ها آلوده و چند میلیون کشته و دانسته ها هنوز که هنوز درباره این ویروس کم!

و بیچاره ما مردم که نه بربریم و نه مدرن و در بین تقابل سنت و مدرنیته آنچنان گیر کرده ایم که خود هم نمیدانیم چه کنیم! و در این وانفسا تقابل سنت و مدرنیته در مغزمان قوز بالاقوز هم شده! که نمی دانیم پزشکی روز آب ژاول و الکل و ماسک را بچسبیم یا روغن بنفشه و ادرار شتر و اسپند و انواع تجویز های از ناکجا پدیدار شده و از طرفی دیگر جماعتی که بالکل آن را تکذیب می کنند و عده ای غولی ساختند همچون دیو هفت سر که خانه می سوزاند و نفوس را می درد!

اما نکته ای در این میان هویدا شد و آن پوشالی بودن هر چیزی بود تا امروز جامعه ایرانی از سنتی و مذهبی و تاریخی و بی دین و مدرن و هر اسمی که بگذاریم به داشتنش افتخار می کرد و آن انسانیت بود!

جامعه ای که روزی به کوروش و داریوش و هخامنشش فخر می فروخت، جامعه ای که از آب نخوردن ابالفضل و سفره ی کرم حسن بن علی و یتیم نوازی امیر مومنانش و دینی که منشور اخلاقی اش بود، جامعه ای که به آرمان شهری انقلابش به مستضعفان وعده داده بود برپایی قسط و عدل را! به ناگاه به مشتی انسان نماهای خود خواه بدل شدند که تلاش می کردند تنها خود را ببینند و جامعه را به ورطه نابودی کشیدند!

بروز این خود خواهی جلوه های متعدد داشت! از احتکار ملزومات بهداشتی و فربه شدن به قیمت ارتزاق از خون مردم تا پافشاری ابلهانه بر باور های مسخره که هیچ جای تعقل و انسانیت در خود نداشت! از لیس زدن در و دیوار تا حمله به حرم ها و توهم توطئه غرب و شیطان! تا مسافرت های خود خواهانه و کمک به شیوع بیشتر و درگیرشدن بیشتر پادمی در میان جامعه چون ایام تعطیلات است و حق من است که مسافرت کنم!

البته مردم به حکومت می نگرند انجا که با مخفی کاری و برای کم نشدن مشارکت اصل وجود همه گیری را کتمان می کند تا انتخاباتش در این برهه کمرنگ نشود! و مردمی که بعد از آن هر چه هشدار می دهند و حتی در بیان اغراق هم می کردند گوششان بدهکار نبود!

و این وانفسای توحش مدرن آری انسانم آرزوست! نه من که این هویت انسانی این تاریخ بشریت است که گویی فریاد بر می آورد که ای وارث سال ها تمدن که ساخته ایم و مشقت ها کشیده ایم! فاین تذهبوا؟


نقد فرمی:


در بررسی شکلی و فرمی با چهارچوب و کادری عمودی برخورد میکنیم قوی همراه با خطوطی منحنی شکل قوی که در تمام کار پخش شده است و حرکت خطی اریب در گوشه سمت راست که به عنوان هادی چشم عمل کرده و نگاه مخاطب را برای دنبال کردن دو عنصر اساسی کادر برای رسیدن به هم، کمک می کند.

کمپوزسیون رنگ های مختلف با سچوریشن بالا (غلظت شاید کلمه ای در خور این عنوان نباشد) به شدت جذاب و لذت بخش است و ناشی از نورپردازی و پالایش درست رنگ ها در فرآیند ثبت عکس است.

استفاده از سایه یا همان سطح گرافیکی بدون هیچ شناسه ای برای عام جلوه دادن انسان بدون اشاره به قومیت یا نژاد خاصی بسیار جالب و هوشمندانه است.

و در کل ما با کادری روبرو هستیم که همه عوامل آن در جایگاه درست خود قرار گرفته و المان های بصری بهترین کارکرد خود را دارد.


نقد مفهومی:


درست یا غلط این جمله را نمی دانم اما شاید عکاسی ابداع شد تا انسان به فکر فرو رود و اساسا عکسی که حرفی برای مخاطب نداشته باشد همان تابلوی نقاشی است که به نمایش زیبایی های طبیعت یا جلوه زیبایی شناسانه انسانی می پردازد.

عکس باید در مخاطب درد، ضربه و فکر کردن ایجاد کند، و اگر جز این باشد ثبتی است از یک لحظه زیبا که شاید دقیقه ای دیده می شود و به فراموشی سپرده خواهد شد.

عکاسی مهمترین و دقیق ترین کنش اجتماعی در بازنمایی زشتی های جوامع بشری است. (البته این تفاسیر هدف نویسنده از عکاسی است و تعمیم به کل دنیای عکاسی ندارد و نافی سایر ژانر ها نیست)

استفاده از سایه به عنوان نماد انسانی بسیار قوی و محکم و کارساز بوده و بدون قرار دادن چهره انسانی به ما هو انسان را به پیشگاه مخاطب قرار میدهد تا مسیر هبوط به وادی نابودی را ترسیم کند.

خط سیر نزولی و اعواج خطوط منحنی درخت به شدت به فضای ملتهب و استرس زا ی این دوران کمک می کند و گویی خالق اثر فریاد نگرانیش را بر سر مخاطب می کشد.

در پایین تصویر تمثالی از شیخی ایستاده در میانه راه هبوط انسان تابلویی بر دست ملتمسانه هویتش را فریاد می زد و درخواست می کند که به اصل خویش برگردد.

عکس به شدت اعتراضی است و این اعتراض به نابودی جنبه های انسانی در زمان با ترسی است که باید و حتما در دل مخاطب ایجاد شود. توحشی که به واسطه تلاش برای بقا که خویی حیوانی است و واژه هایی نظیر گذشت و ایثار و برادری را به مسلخ معنا می برد.

هفت رنگ بودن تصویر می تواند نشان از عمومیت دادن این امر است که مختص هیچ رنگ و نژادی نیست و همگان درگیر این اتفاق شده اند.

درخت که در همیشه تاریخ نشان نسل و جامعه بشری بوده در عکس نمایشی خشک شده دارد و جز اندکی سبزی شاخه ها اکثرا بی بار و بی ثمر است.
گویی انسان با هبوطش به سمت خاک هر چه را که تا امروز کشته بود خشک کرده و نابود کرده است.

ضربه مهم و اساسی شاید آنجاست که تمثال مولانا با ماسکی پوشانده شده و فرزند امروزش میخواهد که به اصل خویش برگردد و با کمک به خود جامعه ای را نجات دهد.

جمله "انسانم آرزوست" در همیشه تاریخ کوتاه ترین و اثر گذارترین حکمت بشری است که همواره اخلاق و منش و وجه تمایزش با حیوانیت را متذکر می شود و می گوید که تو با رفتارت شناخته خواهی شد.

حال بنگر که چگونه رو به عروج یا در حال سقوط.

با آرزوی رخت بربستن این ویروس از سر جامعه بشری و برطرف شدن همه ویروس های فکری و انسانی و پدید آمدن جامعه ای انسانی بر پایه مهربانی، خرد و انسانیت.

محمد جواد کشاورز

۱۳۹۹/۰۶/۲۷

تلگرام: عکس نوشت


 

 


 

 
  • انسانم آرزوست
  • مولانا
  • پله
  • خاموش
  • منتقد: محمدجواد کشاورز
  • عکس: معصومه حضرتی
  • نقاشی دیواری
نظرات:
پاسخ به:
عنوان شما: *
نظر: *
متن تصویر را در کادر زیر وارد نمایید

صفحه اصلي صفحه اصلي  |  درباره من درباره من  |  فضاي شخصي شما فضاي شخصي شما  |  نقشه سایت نقشه سایت

© 2016 معصومه حضرتی کلیه حقوق این سایت محفوظ است.