یونگ؛ یکی از روانشناسان و روانکاوان بزرگ اعتقاد داشت همانطور که در جسم هر انسان چه زن و چه مرد هورمون های زنانه و مردانه وجود دارد، در روان او نیز حالت زنانه و مردانه وجود دارد. (او زن درون را آنیما و مرد درون را آنیموس نامید) بر اساس گفته های یونگ؛ آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یک شخصیت درونی زنانه جلوه گر می شود و آنیموس در ضمیر ناخودآگاه زن به صورت یک شخصیت درونی مردانه پدیدار می گردد.
"تجربیات باستانی موجود در ناخوداگاه جمعی به وسیله ی موضوعات و الگوهای تکرار شونده ای نشان داده می شوند که یونگ آنها را کهن الگو نامید. کهن الگو ها با تکرار شدن در زندگی نسل های پی در پی بر روان ما نقش بسته اند و در رویاها و خیال پردازی های ما آشکار می شوند. کهن الگو های آنیما و آنیموس به تایید یونگ اشاره دارد که انسان ها اصولن دو جنسی هستند. در سطح زیستی هر جنسی علاوه بر هورمون های جنسی خود هورمون های جنسی دیگر را نیز ترشح می کند. در سطح روان شناختی هر جنس خصوصیات، خلق و خوها و نگرش های جنسی دیگر را به خاطر قرن ها زندگی کردن با آن بروز می دهد. روان زن جنبه های مردانه را در بر دارد (کهن الگوی آنیموس) و روان مرد حاوی جنبه های زنانه است (کهن الگوی آنیما) این ویژگی جنسی متضاد به سازگاری و بقای آنها کمک می کند."
یونگ اظهار می کند برای این که انسان بتواند به فردیت تمام برسد، باید آنیما و آنیموس در وجودش به هماهنگی و وحدت برسند. انسان زمانی به آرامش و توازن در زندگی خود دست می یابد که حقیقت دو جنسی بودن خویش را پذیرفته و فراتر از نقش های قراردادی مردانه و زنانه با هر دو وجه شخصیت خویش ارتباط برقرار کند. (برای درک چیزی بیرون از خود ابتدا باید آن را درون خود شناخت)
در جوامع سنتی نقش جنگجویی برای مردان و حامی برای زنان تعریف شده است. اسباب بازی پسران شمشیر و تفنگ است و پسر خوب، پسری است که می ایستد و داد می زند و حق خودش را می گیرد، نه آنکه اشک می ریزد و کنار می ایستد و میدان را واگذار می کند! و دختر خوب هم ظریف و لطیف و پذیراست. بزرگ شدن با این نقش های جنسیتی سبب می شود حامی بودن در سایه ی شخصیت مردان قرار بگیرد و توان همدلی کردن در آنان نسبت به تدبیر کردن رشد ناچیزی داشته باشد و نیز جنگجویی در بخش ناخودآگاه شخصیت زنان نه چندان رشد یافته باقی بماند.
دهقانپور در پی نمایش دراماتیک وجوه آنیمایی و آنیموسی انسان امروز؛ با دستمایه قرار دادن چنین فضایی (با روایت تقابل های پنهان و درگیری های گریز ناپذیر روان انسان، که از نظر روانشناختی به وحدت و آشتی نرسیده اند) بیننده را چشم انتظار شلیک تیر خلاص می گذارد.
تپانچه با نشان از نقش های جنسیتی چون؛ جنگجویی و خشونت، در دست مرد با آنکه موقعیت شلیک پیدا نکرده، سر سختی کمتری را بروز می دهد و از بار روانی منفی ثبت می کاهد و دورنمایه ی دلگرم کننده ای را به نمایش می گذارد. به نظر می رسد، زمانی نیز لازم است تا با وجه مونث روان خود؛ زن لطیف و با قریحه و مهربانی که شیون کنان خواستار رهایی از زندان سرکوب است و می خواهد زندگی را برایش معنا کند، کنار بیاید و اسلحه ی آنیموسی اش را غلاف کند.
دست زن نماد آنیمای برون با بهره ای که از اغواگری عنصر لاک می برد، بی آنکه سلاحی به دست بگیرد و خشونتی (فیزیکی) را عیان کند، در پی تحقق رویاهای خود، به آنیموس؛ وجه مذکر روان خود، مردی مصمم و مدبر که فریاد کرده و می خواهد به زندگی او سامانی ببخشد، شلیک می کند.
آنیما و آنیموس به دلیل رشد نیافته و نا خودآگاه بودن به سختی آگاهانه تجربه می شوند. در طول تاریخ مردان عمدتا آنیموس را زیسته اند و زنان آنیما را. مردان؛ جنگجویانی بوده اند که به شکار رفته اند و تلاش کرده اند مسائل را حل و فصل کنند. و زنان؛ حامیانی که گوشت شکار را طبخ کرده اند و زخم های جنگ را التیام بخشیده اند. مردان اندیشیده اند و مرزها را مشخص کرده اند. زنان احساس کرده اند و پیوندها را برقرار کرده اند. با این که این امر به صورت کلی صادق است، اما در مواردی هم ممکن است که یک زن از آنیموس روان خود تبعیت کند و به همین ترتیب یک مرد تابع آنیمای روان خود باشد.
فردی که آنیموس روان خود را پرورش می دهد معمولا از پرورش احساس و عاطفه باز می ماند. و این امر عمدتا موجب ناکامی در روابط می شود. زنان و مردانی که از ترس اغوا شدن توسط آنیما؛ وجه زنانه ی روان خویش را سرکوب می کنند، به ماشین هایی بدل می شوند که انجام می دهند ولی عشق نمی ورزند. می اندیشند ولی احساس نمی کنند. هدفمندند ولی خلاقیت ندارند. از علم می گویند ولی شعر نمی دانند. مسلط اند اما رها نیستند. در رفاه اند اما استراحت نمی کنند. عکس نه میدانگاه خودنمایی اسلحه ی آنیموسی که عرصه ی هنرنمایی سرانگشتان آنیماست.
* (آنیما احساس های روحی زنانه موجود در یک مرد) و (آنیموس احساس های روحی مردانه موجود در یک زن)