عکس محصول 1968 آفریقای جنوبی است (اوج درگیری های موسوم به آپارتاید یا سیاست تبیعض نژادی) و قصه ی آن نیز در همان سال (ها) می گذرد.
جمعیت رنگین پوست همگی در یک هیجان جمعی پشت سر نظامی عالی مقام به دوربین چشم دوخته اند. پشت به پشت هم دارند و فضا را به یک میزان تیره کرده اند. هر چه جلوتر آمده اند، استوارتر و مصمم ترند و هرچه عقب تر رفته اند، پرشمارتر و مهیب ترند.
سیاهان انبوه اند و نگاه های خیره ی آنان مصمم و تردید ناپذیر می نماید. روابط بین عناصر و آنچه در تصویر نشان داده شده است، بی واسطه بوده و ساختگی نیست. چهره ی سرهنگ با تشخصی که قرار است لباس نظامی برایش بیاورد، هماهنگ است (لباس فرم نظامی نمادی از شجاعت و وفاداری است) و کلاه با اشاره به مقام و موقعیت او نیز نشان دهنده ی نوع تفکر و نگرش مربی سفید پوست می باشد. (جدا بودن دنیای آدم های درون عکس-از یکدیگر- را از تفاوت لباس هایشان می توان فهمید) سرهای سیاه در خط افق تقریبا با هم برابر به نظر می رسند. تن های عریان همسان و سرهای تراشیده کارآموزان صرف نظر از رعایت حداقل قید و بندهای مورد انتظار نظامی، دلالت بر خاستگاه اجتماعی و عدم اقتدار آنان دارد. (شایستگی هایی که به رسمیت شناخته نشده است)
سطح عکس تا جایی که چشم کار می کند انباشته است از سیاهی. در دنیای سیاهی ها، تنها نقطه ی تمایز، نقطه ی سفید کفش های کتانی است که تمامیت خواهی آپارتایدگرایان را تهدید می کند.
ترکیب بندی استوار قاب پرتریت، ایستادگی و پایداری را در وجود آدم های عکس قوت می بخشد. سلسله ستونهای حاصل از سیاهان تمام کادر را پر کرده است. شکل ایستادن مدیر دانشکده پلیس؛ شخصیت مرکزی عکس، نزدیکتربن فرد به دوربین هم ستونی شده است برای نگه داشتن قاب تصویر! بی نظمی وجود "مالان" با وقفه ای که ایجاد می کند تناسب و ترکیب سیاهان را بر هم می زند و قدرت و استقامت قابل ملاحظه ای را در عکس ایجاد می کند.
در همه ی اجزای عکس تنها یک جز است که امکان حرکت دارد، دستی که چوب دستی (باتوم) را پنهان می کند. یک حس گاه آشکار و گاه نهان در وجود بسیاری از صاحبان قدرت ریشه دارد و باعث نرمش و مدارای آنان می شود.
حس عمیقی که در گستره ی عکس دیده می شود، سکوت است و سکون. در عین حال فضای عکس پر است از التهاب و تضاد. تضاد در رنگمایه، نور، آدم ها و روابط میان آنها. قرار است کارآموزان سیاه راه و رسم پلیس شدن را بیاموزند و چه بسا به امر اقلیت سفید پوست، عامل سرکوب سیاهان باشند! و اگر نه، بعید به نظر می رسد سیاهی بتواند متعرض سفیدی شود!
ترکیب بندی در انتخاب زاویه ی دید، ویژگی بصری خاصی به اثر بخشیده است. قدر مسلم اصالت هنرمند فقید، نه از عینیت گرایی او بلکه در انتخاب گری اوست. می توان گفت او از ذهن گراترین عکاسان است. تعیین چهارچوب در دستان و اندیشه عکاس مستتر است، او با برشی که بر نگاه خود می زند همه ی اجزای عکس را مرزبندی می کند. بیان بصری آپارتاید، تصویری از جداسازی؛ جداسازی سفید از سیاه، حاکم از محکوم، خواص از عوام و اقلیت از اکثریت!
با آنکه عکس تنها یک لحظه ی ثبت شده را می نماید. مقاوم بودن، مبارز بودن و مهاجم بودن ذاتی آدم ها ربطی به لحظه ای که در آن هستند ندارد، در روایت لحظه ی ثبت اینان به نوعی تحت تعلیم اند. و رویای برپایی مبارزات بی خشونت را درمحاصره خشونت ورزانی که آنها را احاطه کرده اند درسر می پرورانند.
آپارتاید در آفریقای جنوبی با تکوین جنبش اجتماعی توانمند به رهبری "نلسون ماندلا" و نیز تداوم مبارزه ی پیگیر سیاه پوستان از ابتدای دهه 1990 به تدریج به حاشیه رفت.
نلسون ماندلا در یک برهه ی تاریخی، هوشمندانه بر فراز آن تاریخ خونبار چتر آشتی و صلح گشود، بی آنکه لحظه ای آرمان برابری را کنار نهد. پس از 27 سال زندان، سند سقوط آپارتاید را در تاریخ آفریقای جنوبی به ثبت رساند.
* سرهنگ مالان، مدیر دانشکده پلیس سیاه پوستان به همراه دانشجویان خود؛ هامانسکرال، افریقای جنوبی 1978
** زنده یاد عباس عطار(1397-1323) ملقب به "عباس" از جمله فتوژورنالیست های حرفه ای و صاحب نام نه تنها در ایران بلکه جهان بود. هنرمند فقید از سال 1981 عضو رسمی آژانس مگنوم بود و نزدیک به 40 سال بسیاری از رویدادهای مهم جهان را در کشورهای؛ ترکیه، ویتنام، نیجریه، لبنان و ... مستند کرد. روحش شاد و یادش گرامی.