با آنکه عکس از تقسیمات متعارف یک سوم ها و نقاط طلایی در انطباق با المان های شاخص بهره ای نبرده است. اما استفاده از خاصیت یک سوم ها در تخصیص فضا و تشکیل مربع شاخص، بهره شایسته ای است که از تقسیمات مبتنی بر اعداد فیبوناچی می برد.
* مربع شاخص: در تقسیم بندی فیبوناچی، اگر داخل یک مستطیل، مربعی رسم کنیم به طوریکه در ادامه مستطیلی حاصل شود. در مستطیل داخل کادر معلولی گذاشته می شود که علت اش را در مربع جستجو می کنیم. عکاسان خبری و فتوژورنالیست ها بیشتر از این ترکیب بندی استفاده می کنند. تقسیم بندی فیبوناچی در نهایت به ترکیب بندی اسپیرال ختم می شود.
در ساختار مفهومی اثر، عکس احساسات و ظرائف بصری خود را حول دو نقطه بصری دلقک و عکاس به گردش در می آورد و دلالت های معنایی عناصر موجب تجلی دال و مدلول های مربع شاخص می شود. عکاس با بهره ای که از خاصیت یک سوم ها می برد، عوامل اصلی را در دو سوم پایین (مربع) و دوربین و زن را در یک سوم بالای کادر قرار می دهد و دلیل حضور عکاس در کادر را، اتفاقی می داند که در مربع شاخص می افتد. ( عکاس اول عناصر و کارکردشان را استخراج کرده و سپس به نحوه ی تعامل و استقرار فضایی- مکانی آنها در ترکیب بندی می پردازد.)
با آنکه عناصر چندگانه و پراکنش آنها در کادر در آفرینش آهنگ تصویر موثرند، اما پس زمینه مفهومی اثر وامدار رویکرد عکاس هست و آنچه بر می گزیند. روابط علت و معلولی نقاط هم ارز در یک انسجام درون ساختاری، با نمایش سطح انرژی عناصر درون کادر، از حوزه دید و نگرش عکاس وسعت می گیرد. دال و مدلول های مربع شاخص در این تصویر بصورت نشانه های قابل لمس (دلقک) و غیر قابل لمس (عکاس) نمود می یابد. دلقک در این تصویر نقش محتوای آشکار را بازی و عکاس نقش محتوای نهان/ ذهنیت ثبت را ایفا می کند. تعریف ثبت از حضور دلقک خیابانی همان بینشی است که با دیدن نقش دلقک در این کادر در مخاطب شکل می گیرد. حرکات اعضای صورت بی روح اش توجه رهگذران را جلب و همراهی بیننده را در روایت ثبت طلب می کند. همدلی زن با دوربین به منظور انعکاس واقعیت با نگاهی فراتر نه تنها از زاویه و سطحی دیگر، بلکه با ابزار و از دریچه ای دیگر، معانی ضمنی به خود می گیرد. (زاویه ی انتخابی عکاس درون کادر و ثبت عکسی که در آینه منعکس شده است.)
عکس نمایی است نزدیک! نه به لحاظ فنی، بلکه به مفهوم انسانی؛ وحدتی تاثیرگذار بین حقیقت و رنج! قدرت محتوی ثبت زمانی بیشتر خود را به رخ بیننده می کشاند که عکاس مجال می یابد تمام التهاب نشسته در چهره دلقک را از ورای آرایش سرد چهره اش به درد شناسان بنماید.
آینه که در روانشناسی "لاکان" جایگاه بسیار مهم و کلیدی دارد. در آینه نگریستن؛ نگریستن به خود است و اهمیت دادن به خود! آینه خاستگاه تنش های شدید و مبارز طلبی درونی است؛ شناخت هویت خویش! اما دلقک در آینه چه می بیند ...؟! در آینه ی افشاگر به خود می نگرد و همه ی توان خود را به کار می گیرد تا خود واقعی اش را پنهان کند. او در اجرای خیابانی چهره اش را با رنگ می پوشاند تا حضور خود را از یاد ببرد و با حرکات ساختگی اجزای صورتش توجه عابران را جلب کند. او چنان بر کار خود متمرکز است که دوربین را در یک قدمی (مقابل) خود نمی بیند و یا شاید اهمیتی به آن نمی دهد و همزمان آماده پذیرش چند نقش در قاب تصویر می شود.
کادر عمودی هوشمندانه و هم سرشت با جهان درون عکس استوار و تعلیق ناپذیر احساس پویایی، تعادل و تعامل دلقک و عکاس (درون کادر) را در عکس تقویت می کند.
سیر دیدگانی مخاطب از دو سوم پایینی کادر با تمرکز برنقطه ی قوی سطح/ صورت دلقک، دست ها و آینه به عکاس و دوربین اش می رسد و در امتداد خطوط افقی بی آنکه از کادر خارج شود، پله پله به چمدان و در کنار آن به کلاه برمی گردد. عناصر نامبرده خود در خط قطری به شکلی دیگر قوام و استحکام قاب را موجب می شوند. ( با همه ی کششی که برای دیدن دلقک وجود دارد از دیدن جلوه گری عکاس زن در کادر هم گریزی نیست)
با توجه به آنکه عکس از نور و کنتراست خوبی برخوردار است، حذف المان رنگ؛ بیشتر بیننده را متوجه فرم ها، خطوط و عناصر بصری و همچنین مفهومی که ثبت به دنبال آن است می نماید.