• گالریگالری


     
       پرتره مستند اجتماعی منظره و طبیعت
    ایران
    ابنیه تاریخی
    انتزاعی

  • نقد عکس
    -
  • تماس با منتماس با من


    info@hazratiphotography.com



    masi.hazrati@yahoo.com
  • رویدادهارویدادها
En Fa
معنویت در هنر
تعداد بازدید: 772
 

مولف: واسیلی کاندینسکی
مترجم: اعظم نوراله خانی
ناشر: شباهنگ
قطع: رقعی
تعداد صفحات: 128
شماره شابک: 9786001301896
تاریخ تجدید چاپ: 1397-03-30

=============================

گرایش: فلسفه ی هنر
رده: فنی- تخصصی
گروه:محتوا
سطح: 1

=============================



مقدمه:                                                                                                                  

     این تحقیق چکیده ای از کتاب معنویت در هنر (مقاله واسیلی کاندینسکی) و همچنین برداشتی بر پایه مقاله مفهوم فرم  و درجات کمال هنری در آراء کوماراسوامی از امیرحسین ریخته گران و مقاله ی فضا از دکتر مهدی حجت میباشد. شاید شناخت هنر و اصول تمام رشته های هنری توفیقی برای حصول موفقیت در این راه پر پیچ و خم و نیز پر مدعی  و پر مخاطب باشد. همچنین شناخت مبانی عناصر بصری مثل مبانی رنگ و فرم و نحوه استفاده به جا و درست از آن به ما کمک خواهد کرد که شیوه ارائه بهتر هنر را بیاموزیم و کمتر به راه خطا برویم و پس از این ها جایگاه خود را به عنوان هنرمند و یا هنردوست بهتر شناخته و در صدد خلق فضای سالم هنری- نه فقط  برای تمام مردم عصر خود، بلکه برای آیندگان- برآییم. تقویت مبانی نظری- به نظر بنده به عنوان یکی از دانشجویان شاخه هنری- قبل از هرچیز برای ما لازم و البته ضروریست. مادامی که فقط خط بکشیم و از مبانی نظری چیزی ندانیم، دستان قوی برای ارائه تربیت خواهیم کرد و از موهبت داشتن سخنی عمیق تر برای مخاطبین محروم خواهیم بود. البته هنرمند فقط وظیفه انتقال دریافت ها از عالم بالا را دارد و این بسته به مخاطب (مدرک) است که به چه میزان از آن درک داشته باشد. هنرمندان پیامبران عصرند که میتوانند انسانهای  تکنولوژی زده امروز را خواب غفلت بیدار کنند.


اینکه معنویت در هنر چه جایگاهی دارد چند سوال برای ما پیش می آورد. اول اینکه تعریف از هنر چیست؟ دیگر اینکه آیا هنر غیر معنوی هم داریم  یا اینکه آنچه غیر معنوی باشد هنر نام ندارد و صرفا اثری جماد گونه است؟ و نیز میزان معنویت و پاکی هر اثر به چه چیزی وابسته است؟ همینطور اثر هنری چگونه روی سایر افراد تاثیر میگذارد.

      هنر در زبان پارسی به معنای نیک مردی (هو به معنای نیکی+نره به معنای مرد)، اثر هنری معادل واژه تخنه در زبان یونانی و صناعت در اصطلاحات حِکمی اسلامی میباشد. هنرمند نیز کسی است که با مهارت و چیره دستی بر پایه دانسته قبلی و الهامات آنی دست به خلاقیتی بزند که تا آن لحظه نظیر آن نبوده. هنر شاید رسالتی است که حضرت دوست بر عهده هنرمندان نهاده و میزان هنر آنها در ترجمه آیات الهی و دریافتهایشان از عالم بالا به زبان الکن زمینی  مشخص خواهد شد. هنرمند باید همانند پیامبران الهی صادق باشند تا رسالتشان تکمیل شود و اگر این نباشد بزودی به کناری میروند و از جرگه ی هنرمندان و یا حتی هنردوستان خارج میشوند و از اثر آنها فقط چیزی باقی می ماند که ابتذال نام خواهد گرفت.

     مترلینگ در قلمرو ادبیات، شاعری است که در اشعارش از محتوای خالی از روح زندگی کنونی روی برتابیده و به مضامینی پرداخته که به طلب غیر مادی روح تشنه، فرصت نشو می دهد. بدین گونه شاید مترلینگ یکی از نخستین پیامبران، گزارشگران هنری و روشن بینان دوران افول معنویت در اروپاست. به عقیده ی وی "کلمه آوای درونی است". به محض شنیدن آن تصویری در ذهن منتزع میشود که این سبب ارتعاش قلب انسان دنیازده خواهد شد.


در آثاری که از هانری ماتیس فرانسوی وجود دارد که بیشتر بر اثر محرک های ظاهری پدید آمده اند و اصولاً فقط زندگی ظاهری دارند چنین به نظر میرسد که وی رنگ ها را در مرکز ثقل کار خود قرار میدهد و سنگین تریین وزنه به رنگ تعلق پیدا میکند. اما در مقابل پابلو پیکاسوی اسپانیایی در آخرین آثارش (۱۹۱۱) بر راهی منطقی به نابودی آنچه مادیست دست می یازد. اما نه از راه انحلال، بلکه از راه تکه تکه کردن یکایک بخش ها و پراکندن آنها در تصویر. اگر رنگ مزاحم کارش باشد آن را حذف خواهد کرد و در واقع موضوع اصلی برایش شکل است.

     شکل در واقع هم معنای واژه انگلیسی (Form) می باشد. اما آناندا کوماراسوامی اندیشمند شرقی، فرم را امری مجرد از ماده (شکل) معرفی می کند و وی معتقد است فرم همان گوهریست که شکل از آن پیروی میکند و آنگاه که شکل نمود خارجی پدیده، بر ذات خود یعنی فرم منطبق شود در جایگاه راستین خود قرار می گیرد و اثر هنری به کمال می رسد. یعنی فرم غایت و مقصود شکل است.

     دیگر چیزی که قابل بررسی است اثر رنگ در برداشت ما از اثر هنری خواهد بود.اگر ما به یک تخته شستی پوشیده از رنگ ها بنگریم دو نتیجه در بر خواهد داشت: اولین اثر، اثر  فیزیکی است. چشمی که مسحور یک زیبایی میشود، این زیبایی اگر سطحی باشد سریعا خاموش خواهد شد و پس از اینکه فهمیده شد دیگر جذابیتی نخواهد داشت. مثل کودکی که تازه وارد دنیا شده و همه چیز برایش جذاب است. اما وقتی همه چیز برایش آشکار شد دیگر جذابیتی نخواهد داشت. مثل ساختمان های Duckshape که ابتدا بسیار جذاب است بدانی ساختمانی که مثلا شبیه قوری ساخته شده چه عملکردی دارد و این جذابیت تا جایی است که شما از عملکرد آن آگاه نباشید. وقتی هویت آن لو رفت که بطور مثال یک کتابفرشی است دیگر یک ساختمان عادی گوشه خیابان خواهد بود. دومین نتیجه اصلی تماشای رنگ، تاثیر روانشناسی آن است. رنگ می تواند از طریق فیزیکی راهی برای مسیر روانشناختی پیش آورد. ما حتی در این مرحله میتوانیم برای رنگ ها حس فیزیکی یا طعم مشخص کنیم. مثلا احساس از رنگ قرمز میتواند تا سطح رنجی دردناک بالا رود. شاید چون تداعی گر خون جاریست و یا رنگ زرد روشن تداعی گر لیمو ترش است و تاثیری ترش پدید می آورد. یا رنگ هایی که انسان تمایل دارد نوازش کند مثل لاجوردی، یشمی، قرمز روناسی و یا رنگ های خشک و عطرآگین.در رنگ-درمانی (کروموتراپی) نور رنگی میتواند خاص بر تمامی بدن داشته باشد. مثلا نور قرمز تاثیری احیا کننده بر قلب گذاشته و نور آبی میتواند به فلجی موقت بیانجامد.

     چیزی که باید به آن توجه داشت این است که رنگ محدوده ای ندارد و ما فقط زمانی میتوانیم رنگ را در ذهن یا عینیت در یک محدوده ی مشخص تجلی بخشیم که برای آن شکل در نظر بگیریم. این رابطه ناگزیر میان شکل و رنگ ما را به مشاهده تاثیراتی رهنمون میگردد که رنگ بر شکل میگذارد. مثلا مثلثی که با رنگ زرد پر میکنیم، دایره ای که با رنگ آبی و مربعی که با رنگ سبز پوشیده میشود و همچنین مثلثی که قرمز رنگ شده، دایره ای که زرد است و مربعی که آبی است هر کدام شخصیت های جدا و بنا به رنگ موجود، احساسی جدا از دیگری به ذهن متبادر میکند. هر شکلی محتوای درونی نیز دارد و بدین ترتیب شکل تظاهر محتوای درونی است. هنرمندی که استعدادهایش را به کار نگیرد در حقیقت برده ای تن پرور است. پس ضروریست که نقطه مبداء ورزش را بشناسد. این مبداء بخش ارزش درونی ماده در ترازوی بزرگ عینی است که در اینجا همان بررسی رنگ است. یعنی کافی است که نمایشی اساسی از رنگ ساده بدهیم. دو بخش بزرگی که به چشم میخورد این ها هستند: 1- گرمی و سردی تن رنگین 2- روشنایی و تیرگی آن. بدین ترتیب بی درنگ چهار آهنگ اصلی هر رنگ پدید می آید: گرم و روشن، گرم و تیره، سرد و روشن، سرد و تیره.

     زرد یک رنگ با بار زمینی است و از مرزش جهیده و به اطراف پراکنده می شود. زود حاد میشود و نمیتواند به عمق فرو برود.

     آبی به عمق گرایش دارد و هرچه سیرتر شود انسان را بیشتر به بی کرانگی فرا می خواند. این عمق چنان است که پایانی ندارد و عنصر آرامش را پدید می آورد. آبی روشن در نمایش موسیقی وار به آوای نی و در حالت سیر به صدای ویولون سل شباهت دارد و اگر بازهم سیرتر شود به آوای ارغنون ماننده می شود.

                

وقتی این دو رنگ متضاد با هم ترکیب میشوند (سبز مطلق) آرام ترین رنگی را پدید می آورند که وجود خواهد داشت. آوایی از غم و شادی ندارد. چیزی از انسان نمی طلبد و او را به هیچ جا فرانمی خواند. مثل گاو فربهی بسیار سالم که بی حرکت است و فقط قدرت نشخوار و نظاره گنگ جهان را دارد. اگر سبز بیشتر به آبی بزند اندیشمندانه و اگر به زرد بزند با طراوت و جوان میشود.

رنگ سفید: آهنگ درونی آن مانند آهنگی است که به مکث های بین قسمت های یک دستگاه موسیقی بسیار شبیه است. سکوتی که مرده نیست، بلکه سرشار از امکانات است. شاید جهان در عصر یخبندان چنین آهنگی داشته. هر رنگی بر آن آهنگ تار می گیرد و برخی از آن ها کاملا پخش و پلا میشوند و آهنگ ضعیف و بی رمق از خود بجای میگذارند.

رنگ سیاه بی آهنگ ترین رنگگ هاست که هر رنگی بر آن آهنگی قوی تر  از خود آن دارد. خاکستری که از امتزاج سفید و سیاه پدید می آید رنگی خنثاست که بر خلاف سبزمطلق، نومیدانه است. خاکستری تیره به میزان تیرگی اش نومیدانه تر و به میزان روشنی اش امیدی نهفته در درونش فریاد خواهد کرد.

واسیلی کاندینسکی

بدیهی  است که هر رنگی را می توان در حالت سرد و گرم یافت. اما هیچ رنگی مثل قرمز نمی تواند این تناقض را این گونه شدید بنمایاند. قرمز به عنوان رنگی بی کران و گرم، بسیار زنده و ملتهب است که در این جوش و گداز در خود که کمتر به بیرون می تابد به اصطلاح بلوغ مردانه است.

قرمز روشن گرم تا حدی به زرد متوسط شباهت دارد و احساس نیرو، توان، کوشش، تصمیم، شادمانی، پیروزی و غیره را بیدار میکند و به بیان موسیقی آهنگ دهل را یادآور میشود که لجوج، عمل کننده و قوی است.

قرمز در حالت متوسط به احساس تند مانند شهوتی است که یکنواخت می گذرد و به یاری رنگ آبی می توان مانند آب آهنی گداخته را خاموش کرد. اما این قرمز سردی را تحمل نمی کند. بلکه معنای آن را متحول کرده و آهنگی را بوجود می آورد که به عنوان (کثافت) به ویژه امروز مورد پرهیز و تمسخر نقاشان است و این ناحقی است. پرهیز از این رنگ در نقاشی امروز مثل ترس از رنگ ناب در گذشته است.

قرمز شنگرفی (رنگ سرخ مایل به نارنجی) در مقلیسه با زرد همان سرشت را دارد، اما تهاجم آن به سمت انسان بسیار ناچیز است. این قرمز می گدازد اما فقط در خود. بیشتر در لباس های محلی به کار می رود که در هوای آزاد به عنوان رنگ مکمل سبز اثر میگذارد. این قرمز تنها راه رخنه به محیطی بالاتر آهنگ عمیق می یابد.

واسیلی کاندینسکی

رنگ قهوه ای رنگی است که در آن قرمز جوششی خفیف می یابد. با این حال از این، آهنگ آهسته ظاهری آهنگی درونی و بلند به گوش می رسد که زیبایی درونی توصیف ناپذیری را ارائه می دهد. کاهش از شتاب قرمز شنگرفی را می توان با ضربه ی قوی دهل مقایسه کرد.

قرمز سرد را نیز می توان (به ویژه به وسیله لاجوردی) عمیق کرد. قرمز سرد اگر روشن باشد جسمیت بیشتری می گیرد، اما خالص و با آهنگی جوان گونه و شادمانه. مثل بدن باطراوت یک دوشیزه. این رنگ که از راه امتزاج با سفید عمق میگیرد رنگ محبوب لباس دختران جوان است. این تصویر را می توان به یاری آواهای بلند و روشن ویولن بیان کرد.

قرمز گرم که همان نارنجی است از امتزاج قرمز و زرد تشکیل یافته است. حرکت در قرمز بصورت آغاز حرکت با تشعشع در می آید و به پیرامون خویش می تابد. مثل انسانی که به نیروهای خویش یقین دارد. این رنگ همانند ناقوسی است که به عبادت فرامی خواند.

همچنانکه رنگ نارنجی، قرمز را به سوی انسان نزدیک میکند، رنگ آبی نیز در بنفش به معنای روانی قلمرو معنوی نیز صادق است و از این رو چیزی بیمارگونه و خاموش شده و غمناک (در چین استفاده برای مراسم سوگواری) در خود دارد. به هنگام امتزاج رنگ ها هر لحظه ممکن است تعادل برهم بخورد.انسان حس بندبازی را دارد که هر لحظه باید مراقب دو سمتش باشد تا تعادل به هم نخورد.

     روشن است که نامگذاری این رنگ های ساده فقط جنبه موقتی دارد. کلمات فقط اشارات و نشانه های ظاهری رنگ ها هستند. اغلب این عقیده شنیده میشود که امکان جانشینی یک هنر به وسیله هنری دیگر (مثلاً کلام و ادبیات) ضرورت گوناگونی هنرها را نفی می کند. لیکن این صحیح نیست. چون اگر حتی هنری توان انجام کار هنر دیگری را داشته باشد نخست از حیث ظاهری شبیه به هنر قبلی نخواهد بود، دوم اینکه انسان های مختلف برای هنرهای مختلف استعداد دارند و سوم اینکه اگر مورد دوم صحت هم نداشته باشد تکرار آواهای یکسان فضای معنوی را متراکم میکند که برای پختگی احساس ضروری است. مانند یک گلخانه که برای رشد گیاهان به فضای متراکم احتیاج دارد. این فضا میتواند به هوا تشبیه شود که میشود تمیز یا آلوده باشد. نه فقط اعمالی که ظاهری اند و همه آن ها را می بینند، بلکه احساس های بدون ترجمان خارجی و ظاهری می توانند عناصر شکل دهنده ی فضای معنوی باشند.

      فضای معنوی نیز میتواند تاثیر گذار بر هنرمند و تفکرات او باشد. هنرمندی که در عصر تکنولوژی زندگی میکند طرز تفکری متفاوت و عملکردی شاید مخالف عملکرد و طرز تفکر هنرمند عصر رنسانس داشته باشد. نیز پاکی و طهارت یا عدم طهارت تفکر هنرمند است که اثر را مطهر و آسمانی یا مبتذل می آفریند. براستی از کوزه وجود هنرمند آن برون می تراود که در اوست.

تناقض ها و تضادها

     این ها هماهنگی زمان ما هستند. کمپوزیسیون مبتنی بر این هماهنگی ترکیب شکل های ترسیمی و رنگین است که وجودی مستقل دارند.از ضرورت درونی برکنده می شوند و در زندگی مشترکی که از این راه پدید می آیند تشکیل یک کل را می دهند که تصویر نام دارد.

     رویگردانی از جسمیت و برداشتن نخستین گام به قلمرو انتزاع از حیث ترسیمی-نقاشی، گشایش بعد سوم بود، یعنی کوشش برای نگه داشتن تصویر به عنوان نقاشی در یک مساحت. از این راه شیء به سوی انتزاع رانده شد (کوبیسم). (پنداری هنرمندان میخواستند لطف آسمانی را ترسیم کنند که به سوی انسان های زمینی فرستاده می شد و آنچه را انسانی بود با آنچه خدایی بود می پوشاندند.)



نظریه

نظریات به این خاطر گسترش یافته که هنرمندان از هنرها و آثارشان مهم تر شدند و نام و سبک و حتی زندگی شخصی و طرز تفکر آن ها برای مشتریان اهمیت پیدا کردند. این اسبابی برای پدید آمدن سبک های مختلف و ایسم ها شد.

اثر هنری و هنرمند

اثر راستین هنری، رازیست از جانب هنرمند. اثر زندگی می کند، تاثیر می گذارد و در آفرینش فضای معنوی فعالیت دارد. فقط از همین دیدگاه درونی است که میتوان گفت اثر خوب است یا بد.( البته اینکه اثر خوب را بتوانیم از اثر بد تشخیص دهیم وابسته به اینست که ما فضای معنوی آن دوران را درک کنیم. مثلا شاید نظر ما در مورد اژدهای چینی چند سال پیش کاملاً متفاوت از مردمانی باشد که در زمان بروز آن اثر می زیستند.)

اگر اثر نتواند راهی در درون انسان بیابد و قادر به ارتعاش روح و تاثیرگذاری مداوم و عمیق نباشد این اثر شاید اصلاً هنری نباشد و یا بسیار ضعیف باشد. شاید منظور از ضعف، عدم توانایی نقاش یا هنرمند در اجرای اثر و مهارت کم او نباشد و مفهوم اصلی تر، فهم هنرمند و آن چیزی است که به او از عالم بالا الهام شده است.

(هنرمند نه تنها حق دارد، بلکه موظف است شکل ها را طوری بکاربرد که برای مقاصدش ضروری است.)

از حیث هنری این حق همان ساحت درونی اخلاقی است. اگر هنرمند این حق را پاس ندارد و به پیروی بی مقصود از واقعیات علمی بپردازد این فضای اخلاقی خالی می ماند و جماد گونه می شود و اگر واقعیات علمی را بی مقصود برافکند، فضای اخلاقی مسموم و بویناک خواهد شد.

نقاشی یک هنر است و هنر آفرینش بی مقصود اشیاء نیست که در خلاء جاری باشد. بلکه قدرتی است با مقصود که باید به تکامل و تکالیف روح بشری خدمت کند. هنر زبانی است که به یاری شکل خاص که به اشیاء می دهد با روح سخن می گوید. هنرمند باید چیزی برای گفتن داشته باشد. چون احاطه بر شکل وظیفه ی او نیست. بلکه وظیفه ی او تطبیق این شکل با محتواست. هنرمند فرزند نازپرورده ی زندگی نیست. بلکه کارش بسیار دشوار است. وی در زندگی آزاد نیست و فقط در هنرش اجازه ی تجربه آزادی را دارد. از همه ی این ها چنین بر می آید که هنرمند در مقایسه با بی هنر از سه حیث مسئول است:

*    باید قریحه ای که به وی ارزانی شده باز پس دهد.

*    اعمال اندیشه ها و احساس او مانند هر انسان دیگر فضای معنوی را تشکیل می دهد. بدان سان که این انفعالات هوای معنوی را دل انگیز یا بویناک میکنند.

*   این اعمال اندیشه ها و احساسات مواد آفرینش او هستند که دوباره در چگونگی فضای معنوی سهمی دارند.

اگر هنرمند موعظه گر زیبایی است بایستی این زیبایی را به یاری اصل ارزش درونی جست و جو کرد. یعنی معیار، عظمت و ضرورت درونی می باشد. ممکن است چیزی قشنگ باشد، اما بی مفهوم درونی که این در واقع نازیباست و صرفا چشم نواز است. اما چیزی که زیباست در عین تناسب با اصل ارزش درونی حتما چشم نواز و خیره کننده خواهد بود.



 
  • نویسنده: واسیلی کاندینسکی
  • مترجم: هوشنگ وزیری
  • معنویت در هنر
نظرات:
پاسخ به:
عنوان شما: *
نظر: *
متن تصویر را در کادر زیر وارد نمایید

صفحه اصلي صفحه اصلي  |  درباره من درباره من  |  فضاي شخصي شما فضاي شخصي شما  |  نقشه سایت نقشه سایت

© 2016 معصومه حضرتی کلیه حقوق این سایت محفوظ است.